دستی تکان نداد وقتی دلم شکست
باور نمی کنم شاید نداشت دست
هر چند می شنید فریادهای دل
اما غریبه وار از کوچه رخت بست
من با خیال او اینجا نشسته ام
او بی خیال من با دیگری نشست
دیریست مانده ام بیهوده منتظر
ای کاش می رسید یارم ز دور دست
هرگز ندیدمش اما هنوز هم
نفرین نمی کنم شاید نداشت دست....

نظرات شما عزیزان: